جدول جو
جدول جو

معنی نقش افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

نقش افکندن(غِ / غَ کَ دَ)
کنایه از آفریدن و تصویر کردن. (از آنندراج) :
باد صبا بر آب گر نقش قد افلح افکند
هم تو فلاح فتح را بر شط مفلحان بری.
خاقانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش افکندن
تصویر پیش افکندن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غَثْ ثُ سَ کَ دَ)
نقب کندن. نقب زدن. نقب بریدن:
نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم
پی بر سر خزینۀ پنهان صبحگاه.
خاقانی.
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانه خون افکندند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
پیش انداختن، پایین افکندن. فرود آوردن سر و جز آن:
خجل گشتتان دل ز کردار خویش
فکندید یکسر سر از شرم پیش.
فردوسی.
رجوع به پیش (در معنی فرود و زیر) شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ کَ دَ)
نمک ریختن. نمک پاشیدن. نمک زدن:
اگر سرمایۀ خونابه کم شد
دلا زآن لب نمک بر ریش افکن.
کلیم (از آنندراج).
و رجوع به نمک برافکندن شود
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ دَ)
چشم انداختن. (یادداشت مؤلف). نگاه کردن. نگریستن: نظر در قعر چاه افکندن. (کلیله و دمنه) ، میل کردن. روی آوردن. دل بستن:
ما که نظر بر سخن افکنده ایم
مردۀ اوئیم و بدو زنده ایم.
نظامی.
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی.
سعدی.
، توجه کردن. مورد عنایت و التفات قرار دادن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کنایه از به شتاب و تعجیل رفتن. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تعجیل رفتن. (انجمن آرا). دویدن، نعل ریختن. ماندن اسب از رفتار. (غیاث اللغات) :
پیش کآن زین به پشت اسب حیات
بفکند نعل صید کن حسنات.
خاقانی.
وقت است که مرکبان انجم
هم نعل بیفکنند و هم سم.
نظامی.
، ناامید شدن. (از آنندراج). کنایه از درماندن و درمانده شدن. (برهان قاطع) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کنایه از درماندگی و ملال. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ وَ دَ)
کنایه از درمانده شدن. (فرهنگ نظام) (از آنندراج) :
نافۀ مشک نباشد به بیابان ختن
ناف افکنده به همراهیش آهوی ختا.
محمد سعید اشرف (از فرهنگ نظام) (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(غِ / غَ تَ)
آفریده شدن و مصور گردیدن. (آنندراج) :
کنون که موسم هولی رسید باید دید
میان ما و بتان نقش تا چه رنگ افتد.
قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آهون زدن نقب زدن: نقب افکنیم نیمشب از دور تابریم پی بر سر خزینه پنهان صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار
پیش انداختن، پایین انداختن فرود آوردن (سر و جز آن) : خجل گشتتان دل زکردار خویش فکندید یکسر سر از شرم پیش. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعل افکندن
تصویر نعل افکندن
نال انداختن مانده گردیدن در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقش افتادن
تصویر نقش افتادن
نگاشته شدن، آفریده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش افکندن
تصویر پیش افکندن
((اَ کَ دَ))
پیش انداختن، پایین انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
((اَ کَ دَ))
کنایه از درمانده شدن
فرهنگ فارسی معین